مجمع طلاب شهرستان رودبار-گیلان

پایگاه اطلاع رسانی ونشر آثار

مجمع طلاب شهرستان رودبار-گیلان

پایگاه اطلاع رسانی ونشر آثار

مجمع طلاب شهرستان رودبار-گیلان

روحانی، آن وقتی سخن نافذ خواهد داشت که عملاً نشان بدهد به زخارف دنیا بی‌اعتناست و آن حرصی که بر دلهای دنیاداران و دنیامداران حاکم است، بر او حاکم نیست. این را باید به مردم نشان بدهیم. روحانیت، در سایه‌ی پارسایی بود که این حیثیت و آبرو را پیدا کرد. این پارسایی و بی‌اعتنایی به دنیا و به زخارف، باید حفظ شود.

۱۳۶۹/۱۲/۲۲

سئوال خصوصی از رهبری

پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ


❓آقا اصلاً فکر می کردید یه روزی رهبر بشید؟؟؟؟


✅برای پاسخش، متن زیر رو با دقت بخونید


💠 رضا امیرخانی،نویسنده کتاب معروف ((داستان سیستان، 10 روز با رهبر))، در خاطره‌ای، یک ماجرای جالب و خواندنی را از دوران نوجوانی رهبر معظم انقلاب به نقل از خود ایشان تعریف کرده است که در ادامه متن آن می آید. ضمنا فایل صوتی آقای امیرخانی به هنگام نقل خاطره، در سایت مقام معظم رهبری هم موجود است.


✳️ متن خاطره:


یک بار ما خدمت حضرت آقا بودیم و اجازه داشتیم سؤال بپرسیم.دربین ما یکی یه سوالی پرسید که ما رومون نمی‌شد بپرسیم یا برامون سخت بود این سوال. 

برگشت گفت که حضرت آقا! اصلاً شما فکر می‌کردید که رهبر بشین؟! 

مثلاً شما 12-13سالتون بوده فرض کنید در مدرسه‌ی علمیه‌ای در مشهد داشتید درس می‌خوندید اصلاً می‌تونیستید تصور کنید که شما یه روزی می‌شید رهبر؟! 


بعد ما گفتیم که ببینیم ایشون چه جوری جواب می‌دن! 


⬅️ ایشون یه کمی فکر کردن و گفتن اگر اجازه بدین یک جوابی به شما بدم که این جواب رو سال‌ها پیش به یک دوستم دادم (این دوست حضرت آقا مرحوم شدند)

 فرمودن: من در مدرسه سلیمان‌خان مشهد-اگر اشتباه نکنم- داشتم درس می‌خوندم، روزها می‌رفتیم سر درس و شب‌ها هم طبیعتاً برای درس فردا باید درس قبلی رو مباحثه می‌کردیم و آماده می‌شدیم. 

یکی از نکات درس اون‌روز رو من متوجه نشده بودم و هر چه تلاش می‌کردم متوجه نمی‌شدم. تو حجره هی می‌رفتم سمت چپ و راست و خلاصه شرق و غرب حجره رو می‌رفتم و این رو می‌خوندم که متوجه بشم.


هم‌حجره‌ای ما اون‌شب نوبت شام او بود. یک دفعه عصابی شد و گفت آسید علی آقا ، بگیر بشین دیگه! 

این املت از دهن افتاد. هِی می‌ری این ور هی می‌ری اون‌ور! آخه چی‌کار می‌خوای بکنی تو؟! یه دونه چیزو نفهمیدی! منم نفهمیدم هیشکی تو کلاس نفهمید بیا بشین غذا از دهن افتاد. 

چرا این رو داری این قدر می خوونی؟! توی این مدرسه سلیمان خان مگه چند نفر قراره بعد برن معمم بشن؟ چند نفر از ما وقتی معمم شدیم قراره توی این لباس باقی بمونیم؟(خوب قضایای رضاشاه هم گذشته بوده و یه چنین تصوراتی هم بوده). چند نفر ما اگر موندیم قراره بریم امام جماعت یه مسجد سر کوچه بشیم؟ چند نفر از ما اگر امام جماعت سر کوچه شدیم اصلاً می‌آن از ما سوال می‌پرسن؟ 

آقا کدوم ما می‌خواد مجتهد بشه؟ تازه اگر که مجتهد شدیم کدوم ما می‌خواد مرجع بشه که این مسئله واجب باشه برامون که بدونیم؟! 

اصلا کسی کاری نداره به ما که! شما نمیایی بشینی سر سفره شام! 


حضرت آقا فرمودن من همون جوابی که به دوستم دادم به شما هم میگم:


🔵 اون زمان تازه بالغ شده بودم.

 در جواب دوستم گفتم :


من پیش از بلوغم نماز خووندن رو شروع کردم و هر روز در قنوت نمازم دعایی می‌خوندم که این دعا رو برای شما می‌گم.

 دعای من در قنوت نمازم این بود: 


((اللهم اجعلنی مُجدِّدَ دینِک و محیِی شریعتِک))


خدایا مرا نو کننده ی دینت، و زنده کنده ی شریعتت قرار بده


این رو فرمودند و به ما اشاره کردند که: ما نرسیدیم به اونجا متاسفانه، ما خیلی دوست داشتیم به جاهایی برسیم که نرسیدیم.


❗️ و این برای ما خیلی شیرین بود که یک نفر قبل از بلوغ یک آرزویی داشته باشه که وقتی یک روزی بعد از هزار اتفاق عجیب در عالم، بعد از هزار اتفاق محیر العقول در عالم، یک روزی شد رهبر مملکت، تازه بگه به اون آرزو نرسیدیم! 


✅ان شاءالله خدا آرزوهای ما رو بزرگ کنه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۴
قلم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی