مجمع طلاب شهرستان رودبار-گیلان

پایگاه اطلاع رسانی ونشر آثار

مجمع طلاب شهرستان رودبار-گیلان

پایگاه اطلاع رسانی ونشر آثار

مجمع طلاب شهرستان رودبار-گیلان

روحانی، آن وقتی سخن نافذ خواهد داشت که عملاً نشان بدهد به زخارف دنیا بی‌اعتناست و آن حرصی که بر دلهای دنیاداران و دنیامداران حاکم است، بر او حاکم نیست. این را باید به مردم نشان بدهیم. روحانیت، در سایه‌ی پارسایی بود که این حیثیت و آبرو را پیدا کرد. این پارسایی و بی‌اعتنایی به دنیا و به زخارف، باید حفظ شود.

۱۳۶۹/۱۲/۲۲

زعفرجنی

سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ

حجت الاسلام صمدی:


زعفر جنی وکربلا!هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، جناب زعفر جنی که  پادشاه جنیان مسلمان بود در بئر ذات العلم، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود.

در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می آید.

جناب زعفر جنی گفت: کیست که در وقت شادی ، گریه می کند؟!

 دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند و جناب زعفر از آنان سبب گریه را پرسید.

آنان گفتند : ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی ، در حین رفتن به آن شهر ، عبور ما به رود فرات افتاد که عربها به آن نواحی نینوا می گویند.

ما دیدیم که درآنجا لشگریان زیادی از انسانها جمع شده و در حال جنگ هستند.

وقتی که نزدیک آنان شدیم، مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ و راست خود نگاه می کرد و می فرمود: آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!

و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند. وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به شهادت می رسانند.

به محض اینکه جناب زعفر جنی این سخنان را شنید، تاج شاهی را از سر خود برداشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد وهمگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند.

خود جناب زعفر گفته است : وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشگریان دشمن فراگرفته است، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم.

ملک منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از طرف دیگر، جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف ، ودر یک طرف دیگر اسرافیل ، ملک ریاح (فرشته بادها)، فرشته ی دریاها، فرشته ی کوهها، فرشته ی دوزخ و فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند. بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر (ع) از آدم تا خاتم همه صف کشیده، مات و متحیر مانده بودند.

تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان.

حسین بن علی علیه السلام یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان ایستاده بود و در هر نفسی که میکشید، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ گروهی از آن فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی داد تا خدمت آن حضرت برسم.

همانطور که از دور نظاره میکردم و در کار آن حضرت حیران بودم، ناگهان دیدم که آقا امام حسین علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که:

ای زعفر ! بیا. در این هنگام همه فرشتگان به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم. من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم: من با نود هزار جن به یاری شما آمده ام، اگر اذن دهید تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنیید نابود میسازیم. حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی، خدا و رسولش از تو راضی باشند، خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد. اما لازم نیست که زحمت بکشید، شما برگردید.

عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید؟!

حضرت فرمود : خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم، اگر من در جای خود بمانم خداوند بوسیله چه کسی این مردم نگونبخت را مورد امتحان قرار دهد؟! و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد و...

جنیان گفتند: ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو حرام نبود، سخن تو را قبول نمی کردیم و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم.

حسین بن علی علیه السلام فرمود: به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم ولی باید حجت بر مردم تمام شود تا آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و آنکس که هدایت می شود با دلیل هدایت شود.

من (زعفر) به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم...

دل به دنیامده که گاه رفتن است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۳
قلم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی